شكلات
من هر روز ساعت 7:30 با يد سر كار باشم امروز از اون روزايي بود كه وقتي مي خواستم با بابايي از خونه بيام بيرون گل گلك مامان بيدار شد . دلم نمي ياد كه گريه كني ماماني . به بابايي گفتم تو برو پايين تادانيال رو بذارم پيش ماماني و بيام يه شكلات بهت دادم شكلاتو كه گذاشتم تو دهنت ديگه ماماني رو يادت رفت هي در مي اوردي نگاش مي كردي هي مي گذاشتي تو دهنت ديدم كه سرت گرمه و از ماماني خدافظي كردم و در خونه رو بستم . ماماني دلت برات تنگ مي شه صبحها . از همين جا مي بوسمت . از اينكه عضو اين سايت شدم خيلي خوشحالم چون واقعا حس مي كنم كه پيشت هستم . دوست دارم - ماماني
نویسنده :
آمنه آرندي
12:20
من مامان دانيالم
سلام . من تازه امروز عضو اين سايت شدم اميد وارم بتونم خاطرات دني رو بنويسم و عكسهاشو هم بذارم .
نویسنده :
آمنه آرندي
11:38
نمایشگاه عکس های هنر در روستا
من مامان دانیالم عاشق عکاسی و هرچی سایت در مورد عکس و عکاسی . یه سایت جالب براتون گذاشتم تا ببینید امید وارم که لذت ببرید . متشکرم http://khoda-rosta.blogfa.com/post-200.aspx
نویسنده :
آمنه آرندي
11:33